جدول جو
جدول جو

معنی کم هوش - جستجوی لغت در جدول جو

کم هوش
ابله، بله، بی فراست، خرفت، دنگ، سفیه، سفیه، کودن، کوردل، گول، نادان
متضاد: باهوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، در پزشکی کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، تردّد، بیرون روه، هیضه، شکم روه، زحیر، رانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم روش
تصویر هم روش
همرو، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، همسر، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم همت
تصویر کم همت
دون همت، پست همت، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
کسی که مبتلا به کم خونی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خور
تصویر کم خور
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
آنکه دارای خون اندک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم ذوق
تصویر کم ذوق
بد میچک (میچک ذوق سلیقه) کسی که دارای ذوق اندک باشد بی سلیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زور
تصویر کم زور
کسی که زور و نیروی او اندک است مقابل پر زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، هم عنان، برابر، همسر، یار، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فروش
تصویر کم فروش
کاسبی که جنس را بوزنی کمتر از میزان خود بمشتری فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
کم و زیاد: (زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است)، (ناصر خسرو)، تقریبا در حدود قریب: (ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی)، (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال، بیرون روی، پیچاک شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
آنکهه دارای هوش قوی است هوشمند مقابل بی هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم همت
تصویر کم همت
کم کاسه کم کوش کسی که همت او اندک باشد، دون همت پست همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند
فرهنگ فارسی معین
((~. رَ وِ))
دفع مواد دفعی از روده به صورت مایع و مخلوط با ترشحات نسج پوششی روده به دفعات زیاد در شبانه روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم فروش
تصویر کم فروش
فروشنده ای که جنس را کمتر از وزنی که باید داشته باشد می فروشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکم روش
تصویر شکم روش
اسهال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم جوش
تصویر هم جوش
آلیاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
بی حواس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
Quickthinking, Smartly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
Unconscious, Unintelligent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
Anemic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم نور
تصویر کم نور
Dim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم نور
تصویر کم نور
dim
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
anêmico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
сообразительный , умно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
без сознания , неумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با هوش
تصویر با هوش
schlagfertig, klug
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
bewusstlos, unintelligent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم نور
تصویر کم نور
schummrig
دیکشنری فارسی به آلمانی